سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۶

درباره جدیدترین اثر تاد فیلیپس؛

جوکر؛ آنارشیسم به نفع وضع موجود

فیلم جوکر joker 2019

سینماپرس: این تثبیت وضع بی‌دولتی توسط دولت مستقر -به‌نحوی که بود و نبود دولت یکی باشد- دست‌کمی از آنارشیسم ندارد. در چنین شرایطی است که جامعه نمی‌تواند وعده دولت را بپذیرد و به آن اعتماد کند.

به گزارش سینماپرس، اعلام بی‌مقدمه و یکباره افزایش قیمت بنزین، با اعتراضات خیابانی هم مواجه شد. اگر اعتراض را منحصر در هدف و غرض از اعتراض بدانیم و چشم‌هایمان بیش از این نبیند، این اعتراضات صرفا اعتراض به افزایش قیمت بنزین بودند، اما فرم و صورت اعتراض نیز دلالت‌هایی دارد و صرفا هدف و غرض از اعتراض نیست که معنا دارد. به عبارت دیگر میان هدف و وسیله، تناسبی برقرار است.

 دو روی یک سکه

بحث‌ها از جوکر به کارگردانی تاد فیلیپس و با بازی نسبتا قابل‌قبول خواکین فینیکس به‌عنوان نقش اول فیلم، با این نحوه اعتراض ارتباط دارد. جوکر - چنانکه از زبان جوکر و در «بتمن: شوالیه تاریکی» شنیده بودیم، روایت یک دور باطل است. جوکر در بتمن: شوالیه تاریکی، در پاسخ بتمن که می‌گفت تو قصد کشتن مرا کرده بودی، می‌خندد و برآن است که بتمن، روی دیگر سکه اوست و بدون بتمن، جوکری هم نخواهد بود. یعنی چه؟ یعنی اینکه روی دیگر سکه دولت، آنارشیسم به‌معنی هرج‌ومرج است و اگر «دولت اعتراض‌برانگیز» نباشد، «آنارشیسم» نخواهد بود و البته بالعکس، اگر آنارشیسم نباشد، دولت اعتراض‌برانگیز، امتدادی نخواهد داشت. بتمن نماینده دولت و نظم اعتراض‌برانگیز است گرچه به‌عنوان ناجی شهر معرفی شود. بتمن فرزند همان توماس وین پولدار و کاندیدای شهرداری است که مردم را به دو دسته تقسیم می‌کند: آنها که چیزی که می‌خواستند، شده‌اند و آنها که به چیزی که می‌خواستند بشوند، بدل نشده‌اند. این همان تئوری دولت است که می‌خواهد مردم را استاندارد و کنش‌پذیر کند و مقابل همین تئوری است که آنارشیسم، نه صرفا به‌عنوان اعتراض، بلکه به‌عنوان تئوری سیاسی سر برمی‌آورد و خواهان آزادی افراد و شهروندان می‌شود. به این ترتیب می‌توان گفت بتمن: شوالیه تاریکی(۲۰۰۸) روایت فرود آنارشیسم و جوکر(۲۰۱۹) راوی برآمدن آن آنارشیسم است.

 آیا دولت همه‌چیز را بسامان خواهد کرد؟

تا چه حد می‌توان از دولت متوقع بود؟ آیا شدنی است که از دولت بخواهیم و از او توقع داشته باشیم که همه‌چیز را منظم و مرتب کند؟ آیا خیال توماس وین، پدر بروس وین یا همان بتمن که به‌دنبال استاندارد کردن کل شهر و شهروندان بود، هرگز در جایی از عالم، صورت تحقق بسته است؟ حد دولت تا کجاست و توقع معقول از دولت تا چه حد است؟ می‌دانیم که دولت ابزاری جز سیاست و قدرت (که بخشی از این قدرت، حجیت و اعتبار عمومی دولت است) ندارد و این هرسه، اگر علمی باشند، می‌توان امید داشت کارها به‌سامان شده و نتایجی مطلوب به‌دست آید. اما آیا علم و کارشناسی، نتیجه‌ای مشخص و واحد دارند و به یک توصیه می‌رسند؟ خیر. بحث از پارادایم‌های علمی و تئوری‌ها نشان می‌دهد نظر واحد علمی در کار نیست و وقتی علم به توصیه واحد نمی‌رسد، چگونه می‌توان توقع داشت علم و به‌تبع آن دولت علمی، همه کارها را با علم، قدرت و سیاست، سازمان دهد؟ جوکر این تناقض را می‌بیند. کدام تناقض؟ تناقضی که در تراژدی هم هست؛ من و ما از پس تمام واقعیت برنمی‌آییم. نمی‌توانیم واقعیت را بالکل تسخیر و مطابق خواست خودمان تنظیمش کنیم. جوکر در فیلم اخیر، دیالوگی با این مضمون دارد که «پیش‌تر زندگی‌ام را تراژیک می‌دانستم، اما الان می‌فهمم که کمیک است.» گفتیم که تراژدی یعنی ما از پس تمام واقعیت برنمی‌آییم و نمی‌توانیم کل واقعیت را چنان دستکاری کنیم که مورد پسند همگان شود. حتی در زندگی و حیات فردی نیز نمی‌توانیم جامعه را چنان متحول کنیم که با من سازگار آید یا من را نمی‌توانیم چنان تغییر دهیم که در تمام وجوه با جامعه هماهنگ شود. این تناقض تراژیک واقعیت است. مادر جوکر اما بر آن بود که باید خود را با جامعه هماهنگ کرد و با توصیه به شاد بودن یا لذت‌بخش کردن یا سایر توصیه‌های صوری به آرتور، «هپی» یا همان جوکر، آن روند را پیش می‌برد و با این وضع متنسک‌مآب، تناقض موجود را برای جوکر، بیشتر و جدی‌تر می‌کرد. اما از میانه فیلم، جوکر این تناقض را دیگر نه تراژیک و غمبار، بلکه کمیک و خنده‌آور می‌داند و بنا دارد به این وضع بخندد، اما خندیدن صرفا بیرون دادن صدایی یا حرکت دادن اعضایی از بدن نیست. جوکر تناقض را ناگزیر می‌بیند، اما خنده او به این تناقض، منجر به «به‌حساب نیاوردن واقعیت» نیز می‌شود، چون این توصیف، یعنی توصیف وضع متناقض، توصیف تمام واقعیت نیست.

 از آنارشیسم چه می‌توان خواست؟ یا آنارشیسم ما را به کجا می‌برد؟

مشخص است که هر دولت و حاکمیتی، اعم از دولت اعتراض‌برانگیز یا دولت مطلوب و آرمانی (به‌فرض تحقق)، در برابر اعتراض خیابانی و آشوب، به‌حد توان خود مقاومت می‌کند تا این رویه، جایگزین رویه‌های جامعه دارای دولت نشود، وگرنه دولت بی‌وجه و بلامحل خواهد بود. اما مشکل آنارشیسم منحصر در نافهمیدن دولت و اقتضائات آن نیست. آنارشیسم نمی‌داند مردم به عافیت و عادات روزمره و زندگی هرروزی هم محتاجند و آنارشی آن را بالکل سلب می‌کند. این آشفتن حیات روزمره برای طولانی‌مدت ممکن نیست. به این ترتیب آنارشی دو مصیبت به بار می‌آورد (همچنانکه دولت‌ها نیز اعتراضات و مصائبی به بار می‌آورند)؛ اول آنکه نیروی اعتراض را مصادره و هدر می‌دهد، چراکه سامان دادن نیروی اعتراض دیگر آنارشی نخواهد بود و به جهت و ایده ایجابی محتاج است. دوم آنکه با مصرف کردن نیروی اعتراض و هدر کردن آن، به تثبیت وضع موجود و بازگشت همان وضع سابق منجر و منتهی می‌شود.

به این ترتیب می‌توان گفت از آنارشیسم چیزی نمی‌توان خواست و هیچ‌ایجابی از او نمی‌توان طلبید و آنارشیسم ما را به وضعی دشوارتر و به تثبیت همان شرایط ناراضی‌کننده بازمی‌گرداند و نیروهای اعتراض را در جهت تحکیم وضع اعتراض‌برانگیز مصرف می‌کند. دولت اعتراض‌برانگیز و آنارشیسم دو روی سکه نارضایتی دائم و افرادی که بین این دو حرکت می‌کنند، افتاده در دور باطل هستند.

 آیا راهی هست؟

توقع حداکثری از دولت و حکومت و علم و سیاست، به جایی نمی‌رسد، اما این به آن معنی نیست که توقع بجا و معقول از دولت نیز نمی‌توان داشت. راه همین است که حد دولت را بشناسیم و بشناسانیم. البته آنارشیست‌هایی مثل باکونین یا کازی برآنند که هر دولتی یعنی سیطره و سلطه و جنایت، چه دولت، مبتنی‌بر تلقی هگلی-مارکسی از دولت باشد (که باکونین منتقد آن است و دولت را سلطه طبقه‌ای علیه طبقه دیگر می‌داند)، یا آنکه تلقی لیبرتارین‌ها از دولت باشد (که کازی منتقد آن است و آن را ارگان جنایتکاری می‌داند که آزادی‌های فردی را قربانی می‌کند). به‌هرحال از نظر هردوی آنها این ماجرا منحصر و مختص به دولت‌های توتالیتر یا سرکوبگر نیست، اما این نکته در تاسیس دولت مدرن هم مورد بحث بوده و کشفی تازه نیست؛ دولت مدرن یعنی صرف‌نظر کردن از آزادی‌های حداکثری فردی در وضع طبیعی و بدون وجود حکومت یا دولت (که چون دست بالای دست بسیار است، درست مشخص نیست به کجا منتهی خواهد شد) به‌نفع آزادی‌هایی مشخص و در ازای آن ثبات و عافیتی نسبتا تضمین شده.

به‌این‌ترتیب آنارشیسم هرچه باشد، راه‌حل نیست و حتی مدعی ایجاد وضعی مطلوب هم نیست، پس اگر به‌دنبال مطلوبی می‌گردیم، آن را از آنارشیسم نمی‌توان توقع داشت. به‌عنوان راه میانه‌ای که می‌تواند اعتراضات را بدون مصرف شدن در جهتی به‌کار گیرد، می‌توان از سازوکارهای تعریف‌شده درون دولت یا حکومت یاد کرد. گفتیم که تن دادن دولت به اعتراض نابهنجار، گشوده شدن بابی است که دولت را بلاموضوع می‌کند و هیچ‌دولتی نمی‌تواند با آن کنار بیاید. علاوه‌بر آن هیچ جامعه‌ای هم نمی‌تواند تمام عافیت خود را (که شامل امنیت و معیشت و... است) برای کسب بخشی از عافیت (در اینجا مثلا کمتر بودن قیمت بنزین و سایر قیمت‌ها) فدا کند. مطالبه حداکثری کف خیابان اگر به مطالبه از نمایندگان مجلس بدل می‌شد، یا اگر سازمان‌های مردم‌نهاد موجود، واقعا مردم‌نهاد می‌بود و مطالبات را منتقل می‌کرد و در سازوکار دولت تاثیری می‌داشت، آری اگر چنین می‌شد و چنین بود، مطالبه‌ها علاوه‌بر آنکه مقاومتی حداکثری برنمی‌انگیخت، می‌توانست موجب تغییر شود.

 آنارشیسم، ادامه وضع بی‌دولتی و بالعکس!

دولت اگر نتواند حداقل‌هایی را تامین کند و اگر بنا باشد در عین استقرار، جامعه را به بی‌دولتی عادت دهد و ذهن و زبان مردم را با بی‌دولتی مأنوس کند، بودن و نبودنش چه فرقی خواهد داشت؟ گاهی پیش می‌آید که دولت در حین استقرار خود چنین می‌کند؛ یعنی وضع بی‌دولتی پیشه می‌کند و راه‌حل‌های شدنی و اهداف ممکن‌الحصول را به سیاست خارجی یا پرداخت هزینه‌های بیشتر در سیاست خارجی حواله می‌کند. یا آنکه مدعی می‌شود دست دولت بسته است و اختیار ندارد و دولت‌های سایه مخل کار دولتند یا در پاسخ به مطالبات می‌گوید خودت انجام بده یا از دولت توقع شغل داشتن، خطاست و شغل برای هرکس که طالبش باشد، هست. به این ترتیب، خود دولت وضعی آنارشیک در پیش می‌گیرد. این تثبیت وضع بی‌دولتی توسط دولت مستقر -به‌نحوی که بود و نبود دولت یکی باشد- دست‌کمی از آنارشیسم ندارد. در چنین شرایطی است که جامعه نمی‌تواند وعده دولت را بپذیرد و به آن اعتماد کند. پس آنارشیسم تنها یک صورت ندارد و می‌تواند در قالب دولتی که وضع بی‌دولتی را پیشه خود ساخته است نیز ظهور کند.

*فرهیختگان

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.